تپش عشق - بگشای دهان آنچه ...

ساخت وبلاگ
چله کلیمیه از اول ماه ذی القعده که 25 مرداد باشه شروع میشه و تا روز عرفه ادامه داره... چهل روزی که گفته میشه چله گرفتنش خیلی حاجت میده... هر کسی بسته به زمانی که دوست داره بذاره میتونه چله برداره، از سوره یس، حشر، واقعه یا حدیث کسا، زیارت عاشورا یا صلوات...اصلا میشه 40 روز مراقبه باشه، سر یه ساعت خاص چند دقیقه ای خلوت کنی با خودت و فکر کنی....البته باید اینم بگم که چله گرفتن لزوما خوندن یه سوره یا یه حدیث یا ذکر صلوات و اینا نیست... چله گرفتن فقط بُعد ِ دعا و نیایشی نداره، میتونیم سعی کنیم تو این 40 روز به معنی واقعی مهربون تر باشیم، کمتر غُر بزنیم، 40 روز کمی بی منت تر عشق بورزیم و کمتر دنبال جوابش باشیم... 40 روز به نیت رضای خدا محبت کنیم به همه، بیشتر لبخند بزنیم ... میتونیم نیت کنیم کمتر اسراف کنیم و غذاهای اضافی رو به نیازمند بدیم، در مصرف آب بیشتر صرفه جویی کنیم، اگر سالمندی دیدیم باهاش مهربان باشیم و کمکش کنیم...  نه! فقط بیایم نیت کنیم که 40 روز تو سلام کردن پیش قدم بشیم... مداومت کردن در هر کاری که 40 روز طول بکشه، جدای عادت شدن قطعا تاثیر زیادی تو روحیه مون میذاره.... بسم الله       تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......ادامه مطلب
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 254 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08

همین روزها که به لطف ِ قهوه های دبش مادرجان بیدارم، همین روزها که کف ِ خانه پر از آثار ِ من است، ورق، جزوه، کتاب، کاغذهای خط خطی شده، صفحات پرینت گرفته شده و و و .... همین روزها که دلم دارد برای راه رفتن روی شن های ساحل  و آب تنی کردن و بوی جنگل پر می کشد.... همین روزها که تمام ِ قرار ها و سفرها و دور ِ همی ها یک به یک لغو می شود.... همین روزها را هم می شود زیبا زندگی کرد... می شود زیبا صبر کرد، از اینکه مدام در حال قورت دادن ِ قورباغه هایم هستم، از اینکه تا مقاله ای تمام نشود بلند نمیشوم راضیم و به مقاومتم عیول میگویم... امروزم را موکول به فردا نمیکنم، وقتش را ندارم، استقامتم را میسنجم، من، الی، همانی که از بیست دقیقه یکجا نشستن خسته می شود و هیچ کار ساکنی را دوست ندارد، همین  نشستن های طولانی پشت میز، همین خواب رفتن پاها، همین گردن درد ها هم زیباست... می شود به نتیجه هم فکر نکرد و خوش بود، اما من به نتیجه ی حاصله فکر میکنم و خوشحالم که روز به روز به آن نزدیک تر میشوم، هدف ِ دور از انتظار، دارد تحقق می یابد... یک قدم به سمت خدا بر می دارم و او ده ها قدم.. راضیم که به در می خورم و به دیوار نه! راضیم که در حالت ِ اجبار، چیزهای زیادی یاد گرفتم و پیشرفت های خوبی داشتم.... به من آنقدر ظرفیت بده که نعمت هایی که از روی بخشندگی به من عطا می کنی را به پای ِ لیاقت هایم ننویسم، برا تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......ادامه مطلب
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 250 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08

به حریم ِ خلوت خود شبی، چه شود نهفته بخوانیم به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم من اگر چه پیرم و ناتوان تو مرا ز درگه خود مران که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جان برد از شکایت خود زبان به تفقدات زبانیم به هزار خنجرم ار عیان زند از دلم رود آن زمان که نوازد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانیم ز سموم سرکش این چمن همه سوخت چون بر و برگ من چه طمع به ابر بهاری و چه زیان ز باد خزانیم شده‌ام چو هاتف بینوا به بلای هجر تو مبتلا نرسد بلا به تو دلربا گر ازین بلا برهانیم بگوشید   دلمان بیقرار ِ پاییز است، وقتی می آید ثانیه به ثانیه اش متن ِ زندگیست و روز به روزش غزل غزل شعر، وقتی می آید آدم را عاشق می کند، عاشق ِ که و چه.. نمیدانم! میدانم که عاشق می کند... اصلا برای همین است که پاییز را فصل عاشقی های لحظه ای می نامند... دلمان بیقرار ِ پاییز است، شهریور ِ جان زودتر روزهایت را به شب برسان و برو...هوای دل ِ دلتنگ ِ ما را داشته باش و کش نیا.... بوی پاییز را میشنوم، این را از رقص ِ شبانه ی پرده ی اتاقم میفهمم.... از نسیم ِ خنک نیمه شب... سرمای دستان ِ شبم دوباره بهانه ی گرمی دستان و هُرم ِ نفسهایت را می گیرد.... تمام دنیا یک طرف، پاییز و عاشقی هایش، لم داد تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......ادامه مطلب
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 255 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08

فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد.تو پیش‌بینی کرده بودی که باد نمی‌آیدبا این همه ... دیروزپی صدائی ساده که گفته بود بیا، رفتم،تمام رازِ سفر فقط خوابِ یک ستاره بود!خسته‌ام ری‌را!می‌آیی همسفرم شوی؟گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران استتوی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوئیمتوی راه خوابهامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعریف می‌کنیمباران هم که بیایدهی خیس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خندیم،بعد هم به راهی می‌رویمکه سهم ترانه و تبسم استمشکلی پیش نمی‌آیدکاری به کار ما ندارند ری‌را،نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد.وقتی دستمان به آسمان برسدوقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشینیمدیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسیدمی‌نشینیم برای خودمان قصه می‌گوئیمتا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی رویاها به لانه برگردند.غروب استبا آن که می‌ترسمبا آن که سخت مضطربم،باز با تو تا آخر دنیا خواهم آمد....   سید علی صالحی     یاد ِ بوی جنگل و دریا، چای ذغالی هوش از سرم میبرد، فکرم درست کار نمیکند، پیشرفتی حاصل نمیشود، ته مانده های انرژیم در بالا و پایین کردن پله ها تمام شدند...دلم را باید برای چرا ببرم دقیقا در همین هیاهو و فرصت کم، تا کمی حالش خوش شود... از این شهر خسته ام.... از این  دلشوره های ناتموم تهران... میروم بجای تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......ادامه مطلب
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 251 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08

زن است دیگر! یک موقعی هایی حالش خوب است و دنیا را با خنده اش مست می کند، یک موقع هایی به  قربان صدقه ها هم بی اعتنا می شود... یک روزهایی دوست دارد خودش باشد و خودش و حس ِ چای دم کردن هم ندارد.... یک روزهایی جان میدهد که از در و دیوار ریزه کاری برای خودش بتراشد و کدبانویی کند.... زن است دیگر !  یک موقع هایی بی محابا می رقصد و اشک میریزد ... یک روزهایی سنگ می شود و باران که هیچ، سوپرایز های عالم هم شادش نمی کند... زن است دیگر! موجودی لطیف که عاشق می شود و عاشق می کند... جان می دهد و جان می گیرد... حالش که خوب باشد به اوج می رساند و دل زنده می کند... بسته به حالش پایه می شود یا پایه هایت را از ریشه در می آورد... یک روزهایی کلافه است و موهایش را سامورایی میبندد و با کش دارش می زند، یک روزهایی عاشق است و موهایش را رها می کند،  عصبانی و دلشکسته که باشد اولین چیزی که اضافیست موهای بدبخت است... کلافه که باشد پتانسیل این را دارد که از زندگی سیرت کند... ما زن ها را کلافه نکنید، عصبانی نکنید، خُلقمان را تنگ نکنید و دلمان را نشکنید.... بگذارید همان وحشی ِ عاشق بمانیم و ثانیه به ثانیه شوق و عشقتان را بارور کنیم...     کلافه ام! چراندن ِ دل هم کارگشا نبود     تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......ادامه مطلب
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 222 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08

دلمان برای خانه ی قدیمی کمی تا قسمتی ابری تنگ گشته.. آرشیو بلاگفا را نمیتوانم به اینجا انتقال دهم که البته شاید فوت و فن خاصی لازم دارم و ما بلد نیستیم.. اگر بحث انتقال پست به پست است که در حوصله ما نمیگنجد و نخواهد گنجید و بیخیالش می شویم  و فقط گهگاهی برای اینکه از صفحه ی روزگار محو نشود پستکی در آن خواهیم گذاشت... چه بد که حالمان را ناقص کردند و حس ِ نوشته هایمان را در قوطی گذاشتند ... یادم هست و یادم می ماند که چه روزها، شبها، نیمه شب ها، حین ِ خنده ها، بعد از گریه ها، از سر ذوق و اشتیاق، کلافگی بی مرز.... همدم حال و احوالم بود.... قهر در مرام ما نمی گنجد و دلمان را جوش خواهیم داد....     پ.ن: راستی حواست هست که پاییز یهو می آید؟ تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......ادامه مطلب
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 211 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08

-  چته؟ آدم ساز می زنه که دلش باز شه +خب دلم باز میشه - اینجوری؟ +چه جوری؟ - با خودت دعوا داری؟ با ما دعوا داری؟ + فکرم مشغوله - باید اخم کنی؟ +ذهنم آروم نمیگیره خب.. به هزار و یک چیز دارم فکر میکنم -امروز به هیچ چیز فکر نکن.. بیا اتاقتو تمیز کنیم +چشم     عصر پنجشنبه، حالم خوب است! بوی تمیزی از همه جای زندگیم دارد میزند بیرون، بوی خوب ِ پاکی! انقدر بوهای خوب در هم شده که نمیدانم مست ِ کدام یکیشان شوم، رایت ِ خوشبویمان؟ نرم کننده ی لباس ِ محبوبم؟ شامپو بدن ِ دوست داشتنی ام؟ یا عطر موهای مادرم؟ چادر نمازم بوی گل می دهد، بوی ناب ِ آرامش.. بوی دوست داشتن ِ خدا....حالم خوب است... قفسه به قفسه افکارم منظم شد.. ذهنم گردگیری شد... دل مشغولی هایم قاطی ِ لباس هایم شسته شدند و هر آنچه که به درد نخور بود را ساعت 9 همراه زباله ها بیرون میگذارم..خوشبختی یعنی بچگی کردن برای مادر .. یعنی داشتن ِ مادری بی همتا و کار درست که همیشه می فهمد چه مرگت است و چه کار کند آرام بگیری...آرامم... فردا روز خداست و من انرژی نویی دارم... گم شدن در گم شدن دین منست نیستی در هست آیین منست تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......ادامه مطلب
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 231 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08

بوی مدرسه از درزهای کارتن ها میزد بیرون، بوی نویی، با ذوق دونه دونه بازشون میکردیم و برای هر کدامشون هین میکشیدم، یکی پر از مداد رنگی و مداد شمعی بود، یکی خطکش، پرگار و .... مشخص کردیم که برای مقطع ابتدایی چی بذاریم و برای مقطع متوسطه چی... کیف ها رو باز میکردیم و سعی میکردیم لوازم رو مدیریت کنیم که چه جوری بذاریم جا بشن... مثل همون بچه ها از ذوق داشتم بال در میوردم و چهره ی شاد اونا میومد جلوی چشمام که چی کار کنم ذوقشون بیشتر شه، دوست داشتم وقتی کیف و باز میکنن ذوق کنن و وقتی بدون انتظار دستشونو تو جیب ها می کنن چیزهای جدید کشف کنن و به ذوقشون اضافه شه... مامان میگفت ول کن، زودتر جمعشون کن تموم شه.. ولی من با لجبازی کار خودم و میکردم مداد شمعی ها رو میذاشتم یه گوشه، خودکارهای رنگی رو تو جامدادی و پاک کن و مارکر رو تو یه جیب.. دلم تو دل ِ بچه هاست که بعد از باز کردن کیف ها چه حالی دارن... خدا خیر بده خیرینی رو  که دل ِ بچه ها رو شاد میکنن و از سودشون میزنن و جنبه معنوی کار و میبینن.. داشتم فکر میکردم از این بسته ها یه کم جمع و جور تر، مثلا یه بسته مدادرنگی، یه خط کش و چند تا مداد و پاک کن درست کنم بذارم تو ماشینم و هر وقت به کودکان ِ کار ِ فال فروش و شیشه پاک کن رسیدم به جای پول که معلوم نیست کجا میره از این بسته ها بدم... همیشه خوراکی تو داشبرد دارم دلم میخواد وقتی میان یه چی تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......ادامه مطلب
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 204 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08

هجوم ِ حس های خوب در راه است، بادهای نیمه شب، شبنم های صبحگاهی نوید آمدنش را میدهند...برای شروعش بیتابم مثل همیشه،  از خرید لوازم تحریر و روپوش های نو و صف بستن و همکلاسی های جدید خبری نیست با این حال مهرماه با خودش یک تکاپوی زیر پوستی می آورد..تلاشی که در این فصل شدت می گیرد...پاییز فصل ِ خوب ِ خدا.. فصل ِ دلدادگی های مدام.. فصل ِ میوه بهشتی انار... فصل ِ موسیقی باران...عصرها و بوی دبش قهوه و کافه، سانس های آخر سینما... میبینی؟ می شود برای هر کدام ازاین موهبت ها از شوق جان داد.. از این روزهای شهریور به بعد، تماما چشم و گوش می شوم..  لحظه لحظه را رصد می کنم و منتظر ِ بارانم ! رنگ آمیزی بی نظیر برگها، رنگ آمیزی آسمان به هنگام غروب، طنین ِ خوش کوک ِ پرنده ها، خش خش برگها... از این روزها به بعد تولدی دوباره خواهم داشت..از این فصل نمیشود بی تفاوت گذشت... شروع پاییز همیشه خوب است ... زودتر بیا! برایت برنامه های ویژه ای دارم..در این فصل دلبر اجاره خواهیم کرد... سه ماهه!   ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ...ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻥ ...ﮐﺴﯽ چه میداند، ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ...ﺑﺮﺍﯼ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ!ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺷﺪﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩﻣﺎ ﺑﯽ تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......ادامه مطلب
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 238 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08

حی علی العزاء...

تحویل سال به وقت محرم است، حول قلوبنا به بکاء ُ علی الحسین ....

 

 

میشه پاییز و محرم بشه و الی ِ عاشق ِ پاییز و محرم سکوت کنه و ننویسه؟

نع

الی هستم با حال خیعلی خوب

 

 

 

 

 

تپش عشق - بگشای دهان آنچه ......
ما را در سایت تپش عشق - بگشای دهان آنچه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beliiok2 بازدید : 228 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 14:08